برای تو مینویسم رها جانم

آن که چشمان تو را این همه زیبا میکرد ..کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد..یا نمیداد به تو این همه زیبایی را ..یا مرا در ره عشق تو شکیبا میکرد ..

برای تو مینویسم رها جانم

آن که چشمان تو را این همه زیبا میکرد ..کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد..یا نمیداد به تو این همه زیبایی را ..یا مرا در ره عشق تو شکیبا میکرد ..

  • ۰
  • ۰

سلام

حاله من اصلا خوب نیست . امروز با مادرم کلی درمورد ناملایمات زندگی صحبت کردم یه تکه از حرفامون به این جا رسید:

_مانی از کی حس کردی زندگی سخته ؟

_خیلی وقته 

_دقیق برام بگو از کی ؟ 

_از همون وقتی که با بابات عروسی کردم 

_خب تو که خیلی وقت میدونستی چرا منو ب دنیا اوردی چرا وقتی من تو شکمت بودم مشت ب شکمت نزدی

 

مادرم که  گریه کرد منم  که اشک تو چشمم بود و لبخند میزدم در حالی لبم میلرزید و ممکن بود بغضم ب ترکه اتاق رو ترک کردم

شب خوش

  • ۹۸/۱۲/۱۳
  • مهدی فولادی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی